-
سیصد!
سهشنبه 21 دی 1395 04:37
-
دلم...
چهارشنبه 15 دی 1395 20:16
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آذر 1395 13:52
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست... کَس در همه آفاق به دلتنگیِ من نیست...
-
نبودنت...
پنجشنبه 4 آذر 1395 13:39
-
زنِ مُرده!
سهشنبه 2 آذر 1395 02:04
ببین چیکار کردم آقا سید... 12 تا پست، پشت سر هم، در عرض 1 ساعت! همه هم شعر و عکس... اینم از اون شباست... از همون وقتایی که حسابی دلتنگتم... از اون وقتا که شعرها فوران میکنه از دلم، همممممه شعرای عالم میشه زبون حال من واسه شما...! یا شایدم اینجوری خواستم اون دو سه هفته نبودنمو درست حسابی جبران کنم... شایدم اینقد تو این...
-
غمت...
سهشنبه 2 آذر 1395 02:03
-
ای کاش...
سهشنبه 2 آذر 1395 01:34
روزهایی که بی تو می گذرد گرچه با یاد توست ثانیه هاش آرزو باز می کشد فریاد: در کنار تو می گذشت ای کاش! فریدون مشیری
-
گریه...
سهشنبه 2 آذر 1395 01:33
شب چنان گریه کنم بی تو... که همسایه به روز دست من گیرد و بیرون کشد از آب مرا...! سعدی الهی که من بمیرم واسه دل سعدی! عین خودم دل خون و دل تنگ بوده همیشه...
-
سعدی!
سهشنبه 2 آذر 1395 01:27
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست بگو اگر گنهی رفت و گر خطایی هست روا بُوَد که چنین بی حساب دل ببری...؟ سعدی آه و واویلا از دست سعدی... با دل و روح آدم بازی میکنه...
-
سرما...
سهشنبه 2 آذر 1395 01:21
سرد است هوا بیرون اگر می روی... دست های مرا با خودت ببر! رضا کاظمی
-
روزگار...
سهشنبه 2 آذر 1395 01:20
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت کس بی تو خوش نباشد رو قصه ای دگر کن! مولانا
-
محشر
سهشنبه 2 آذر 1395 01:19
آن روز که در محشر، مردم همه گرد آیند ما با تو در آن غوغا دزدیده نظر بازیم... عبید زاکانی آخ که لامصب چه شعری گفته عبید! ببین آقا جواد... ما رو میگه ها! که با هم قرار گذاشتیم اونجا همدیگه رو ببینیم، با خیال راحت بدون مزاحم با هم باشیم...
-
یوسف
سهشنبه 2 آذر 1395 01:17
به کنعانم مَبَر ای بَخت! من یوسف نمی خواهم ببَر آنجا که کوی اوست، در زندان و چاهم کن! وحشی بافقی
-
درخت
سهشنبه 2 آذر 1395 01:15
بر درخت زنده، بی برگی چه غم؟ وای بر احوال برگ بی درخت...! شفیعی کدکنی این شعره منو میگه آقا سید... شما بدون من مث درخت میمونی که برگش افتاده باشه... ولی من... مث برگی که درختشو گم کرده...
-
صبر...
سهشنبه 2 آذر 1395 01:12
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ی ما را ... سعدی
-
باده
سهشنبه 2 آذر 1395 01:12
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بَدل به باده شود در رگان من! حسین منزوی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آبان 1395 17:39
-
بابِلی کیجا
دوشنبه 10 آبان 1395 23:19
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبان 1395 13:15
دلم برای تو تنگ شده است اما نمی دانم چه کار کنم مثل پرندهای لالم که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند. به هوای دیدنت در قاب پنجرهها قد می کشم نیستی فرو می ریزم مثل فوارهای بر سر خودم زیر آوار خودم می مانم در گوشهی اتاق ای انار ترکخورده بر فراز درخت من دستی کوتاهم من پرندهای بیبالم ای آسمان دور دست! از تو محرومم...
-
دلتنگی...
دوشنبه 10 آبان 1395 09:41
کاش دلتنگی بیماری بود بستری می شدی درش می آوردند دورش می انداختند یا در شیشههای الکل نگه می داشتند تا به بیمارهای دیگر بگویند این دلتنگیِ بزرگ را ما در آوردیم اما نمی شود کاری کرد باید آن را کشید مثل حبس... مریم اسلامی پی نوشت: سلام، صبح بخیر! من دارم برمیگردم تهران آقا سید خوبم... بازم جاده و دلتنگیِ شما...
-
ای خوب تر از لیلی!
دوشنبه 10 آبان 1395 01:44
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم ای روی دلارایت مجموعه زیبایی مجموع چه غم دارد از من که پریشانم دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم حکم آن چه تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 آبان 1395 19:18
سلام آقا سید خوبم! خوبین شما؟ خوش میگذره ان شاءالله؟ شما چرا دوباره ساکت شدین آقا سید؟ چرا چیزی نمیگید شما؟ نکنه ناراحت شدید از من؟ آقا سید من عصری هم دوباره خواب شما رو دیدم! خواب دیدم عقدمونه... خیلی جفتمون خوشحال بودیم، ولی استرس داشتیم که بالاخره این خر ما از پل میگذره یا نه...؟ میترسیدیم که نکنه باز دم آخر اتفاقی...
-
خواب 2
یکشنبه 9 آبان 1395 11:43
آقا سید... من دیشب این همه پرحرفی کردم واسه شما... هیچی نگفتی شما... میدونی دیشب چی شد جوادم؟ من دیشب خواب شما رو دیدم! البته نمیدونم شب بود یا صبح شده بود...؟ خواب دیدم رفته بودیم با همدیگه یه جایی که انگار زیارتگاهی چیزی بود... جای بزرگ و مهمی هم بود. ولی نمیدونم کجا بود؟ زمانش انگار همین الان بود که بعد از چند ماه...
-
خواب
یکشنبه 9 آبان 1395 07:08
سلام آقا سید خوبم ببخش که دیشب پست نذاشتم. میدونم که کلی اومدی سر زدی... شرمندتم! دیشب حوصلمون سر رفته بود، نشستیم با بچه ها فیلم نگاه کردیم. تا ساعت ۱۲.۵ طول کشید! تا آماده ی خواب شدیم ساعت ۱ شده بود. من گوشیمو هم دست گرفتم که بنویسم... ولی از خستگی خوابم برد... ببخشید... البته دیروز اتفاق خاصی هم نیفتاده بود که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبان 1395 20:09
گفتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟ بی تاب توام محو توام خانه خرابم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبان 1395 12:47
جواد خوبم... من هیچوقت برای تو کامل نبودم؛ اینو میدونم. ولی اعتراف میکنم که هرچی داشتم و نداشتم، گذاشتم وسط... همه خوبی ها رو نداشتم، ولی از هیچ تلاشی دریغ نکردم. هرچی خوبی که تو وجودم نبود، جزء شخصیت خودم نبود، سعی کردم که تمرین کنم و برای تو داشته باشمشون... خیلی جاها هم اشتباه کردم؛ یه جاهایی هم خودخواهی کردم؛ ولی...
-
آشپزی 7
شنبه 8 آبان 1395 00:04
اینم از دسر ما... اسم نداشت دسرمون! یه لایه هلوی کمپوتی هست با ژله هلو، یه لایه ژله هلو که با بستنی درست شده (به جای آب سرد، بستنی میریزیم)، یه لایه هم بیسکویت پتی بور ( که البته توی عکس معلوم نشده!) جای شما خالی... خوشمزه شده بود، بچه ها دوست داشتن... ولی خب واسه من که بدون شما هیچی خوشمزه نیست! واسه بچه ها درست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 آبان 1395 22:47
سلام آقا سید گلم! عشق نازم! ماه مهربونم! احوال شما چطوره؟ در چه حالید آقا سید خوبم؟ همچنان دانشگاه مشغولید؟ خونه تشریف نبردین قربان؟ اگه من نپرسم شما اصلا هوس نمی کنید چیزی از اوضاع و احوال خودتون بگیدا... عزیزدلم... من با اجازه شما دوباره اومدم قم! پریشب اومدم... ینی فقط سه روز تهران بودم! یکشنبه غروب برگشته بودم...
-
تن تو
پنجشنبه 6 آبان 1395 21:32
-
دوستت دارم
پنجشنبه 6 آبان 1395 00:29
شعبده باز بود، گفت دوستت دارم؛ و من پرنده شدم... ! زهره میرشکار