-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 مرداد 1395 01:03
یک نفر هست، خودش نیست، ولی خاطره اش... صبحِ هر روز مرا سخت بغل می گیرد... سید صادق رمضانیان
-
خیلی دوستت دارم... بدون!
شنبه 30 مرداد 1395 00:18
آقا سید... امروز آقا رضا ریزه اینجا بود، ما زیاد نتونستیم کار کنیم. اما به هر حال امشب شاخ و برگای مبانی نظری رو تموم کردم. فقط مونده تیتر آخر و اصل کاری که روش ها و مدل هاست. رو اینا یه مقدار کار دارم، باید بیشتر سرچ کنم واسه مدلای بیشتر... بعدشم که باید پیشینه بنویسم. ببینم به امید خدا میتونم تا آخر هفته دیگه، کل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مرداد 1395 18:29
آقا سید... کار من الحمدلله داره پیش میره... هرچند به اون سرعتی که میخوام، نیست یه جاهایی، و هرچند خیلی خسته م میکنه... اما شما نکران نباشید! کنه ش شدم تا کلکشو نکنم دست از سرش برنمیدارم! ولی وای که چقد مغزم پیاده میشه! بعد از یه چند ساعتی کار کردن، دلم یه چیز خوب میخواد که دوباره انرژی بگیرم... اگه شما بودین، خیلی خوب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مرداد 1395 11:59
ببخشید آقا سید که پست جدید نمیذارم... شرمنده تونم... دارم بعد این همه وقت بالاخره مبانی نظری مو می نویسم. هم خیلی سرم شلوغه، از صبح تا شب همش سرم تو لپ تابه و مشغول تایپ کردنم، هم ناراحتم... ناراحتیم هم باز از چند جهته... هم دلتنگم، هم حوصله م سرمیره و خسته میشم، هیچ سرگرمی ای جز این پایان نامه مزخرف ندارم، هم اینکه...
-
آشپزی 4
یکشنبه 24 مرداد 1395 10:39
اینم شام دیشب ما، حاصل زحمت بنده، که غیر از یکمی کمبود نمک، بقیه چیزاش خوب درومد... طعمی شبیه به پیتزا داشت تقریبا. برای بار اول خیلی خوب بود. بفرمایید کیک گوشت وای که من چقد از امتحان کردن این غذاهایی که عکساشونو تو اینترنت میبینم، لذت میبرم... همش یاد شما میفتم که میگفتی تو غذاهای فرنگی رو خوب درست میکنی! فقط به عشق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مرداد 1395 00:33
تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم... شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم... فریدون مشیری
-
دوستم داری...؟
شنبه 23 مرداد 1395 22:11
حال من با دیدن رویت چه عالی می شود آمدی امشب دلم حالی به حالی می شود دوستم داری و من میدانم این را، باز هم "دوستم داری" من هر دم سوالی می شود پاسخش را می شود از چشم هایت نیز خواند پس چرا هر لحظه قلبم از تو خالی می شود با تفال می تواند حالمان بهتر شود باز کن دیوان حافظ را چه فالی می شود پاسخم را با شراب داغ...
-
جانِ شیرین
شنبه 23 مرداد 1395 02:16
آدم ها همدیگر را پیدا می کنند... از فاصله های خیلی دور... از تهِ نسبت های نداشته انگار جایی نوشته بود که اینها باید کنار هم باشند! می شوند همدم، می شوند دوست، می شوند رفیق، اصلا می شوند جانِ شیرین... درست می نشینند روی طاقچه ی دلِ هم... حرف هایشان یک جورِ خوبی دلنشین است، دل برای خنده هایشان ضعف می رود؛ اصلا بودنشان...
-
آدم
جمعه 22 مرداد 1395 12:54
الهی من قربون عشق خوش ذوق خودم بشم! واقعا نمیدونم جز این چی بهت بگم... فقط بدون که میمیرم برات... همین! شما ان شاءالله امروز راهی هستید به سلامتی قربان؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مرداد 1395 11:15
آقا سید... میدونید داشتم به چی فکر میکردم؟ به اون حرف شما که باید خودتونو به یه نفر دیگه از نو اثبات کنید. واقعا این مساله مهمه... منم خیلی بهش فکر میکنم. به اینکه دیگه کی میتونه پیدا بشه که اینقدر منو بشناسه و همچین نظری نسبت به من داشته باشه؟ به قول شما، ما روز به روز و لحظه به لحظه، آروم آروم همدیگه رو شناختیم و به...
-
آشپزی ۳
چهارشنبه 20 مرداد 1395 00:43
اینم کوکی های ما؛ حاصل زحمت من و دخترخاله، دیشب که خونه خاله مهمون بودیم. اسمش m&m's cookies هست که در اصل باید با اسمارتیزهای m&m's تزیین بشه، ولی از اونجایی که چندان مهم نیست، ما با اسمارتیزهای معمولی تزیینش کردیم و اسمشو گذاشتیم کلوچه اسمارتیزی! دستورشو من صبح اتفاقی تو یه سایت دیدم، دیدم خیلی آسونه گفتم...
-
می نویسم؛ می نویسم از تو...
سهشنبه 19 مرداد 1395 16:03
دلم نوشتن میخواد... دلم میخواد اونقدر بنویسم که از الان تا آخرِ آخر، همه لحظه های تنهاییم و تنهاییت پُر بشه... دلم میخواد اونقدر بنویسم که هممممه حرفای تو دلم تا آخرِ آخر، تموم بشه... دلم میخواد اونقدر بنویسم که همه اون "دریا دریا حرف" ی که میگفتی، گفته بشه... کاش میشد... ولی حیف که حرفامون نوشتنی نیست!...
-
آشپزی 2
دوشنبه 18 مرداد 1395 16:49
اینم چیزکیک کاکائویی حاصل حوصله سررفتگی و یک ساعت زحمت بی دریغ من ومهسا! جای شما خالی، خوشمزه شد... و دیگه نیازی به گفتن نیست که در طول مدت درست کردن ش چقدر ذکر خیر شما رفت و من چقدر یاد اون روزی بودم که با شما یه چیزکیک درست عین همین کاکائویی درست کردیم... یادش بخیر! همش یادم میومد که شما چققققدر ذوق کرده بودی و چقدر...
-
بایدِ بودن
یکشنبه 17 مرداد 1395 15:30
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم...
-
امیر...
شنبه 16 مرداد 1395 11:55
-
شفا
جمعه 15 مرداد 1395 15:36
دستات...
-
عجب ماه بلندی تو!
پنجشنبه 14 مرداد 1395 16:09
سلام عیدتون خیلی مبارک باشه آقا سید! میلاد کریمه اهل بیت، نورچشمی امام هفتم، عمه بزرگوار شماست... تبریک مخصوص! برادرزاده ها واسه عمه ها خیلی عزیزن؛ التماس دعا آقا سید مهربونم... پی نوشت: یاد همه زیارت های دو نغره مون بخیر آقا سید!
-
ذکر خیر شما...
سهشنبه 12 مرداد 1395 02:30
-
جز تو هیشکی مهربون نبود...
دوشنبه 11 مرداد 1395 00:11
با درد عمیق دل من تو دیدی که مردم چه کردن تو پیش غرورم نشستی تو زخمای قلبم رو بستی شکل رفتن این روزگار، منو تو گریه تنها نذار منو از آدما پس بگیر، منو دست خودم نسپار جز تو هیشکی مهربون نبود با هجوم این درد زندگی منو از عشق من راحت جدا کرد من هنوز همون درد دیروزم آدم همیشه هیشکی مثل من عاشقت نبود عاشقت نمیشه تو که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مرداد 1395 11:46
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مرداد 1395 21:36
آقا سید... دیگه نمیخواید باهام حرف بزنید...؟ صلاح میدونید که دیگه برام نظر نذارید...؟
-
خدایا شکرت!
شنبه 9 مرداد 1395 01:59
من به نگاهت آلوده ام من به نگاه تو که نگاهت را رها می کنی آلوده ام... رهایت می شوم، زیباتر نگاهم کن! با شروع چشم هایت دوباره بهشت می شود... پی نوشت: آقا سید... خیلی خوشحالم که برگشتید. خدا رو صدهزار مرتبه شکر! ممنون که لطف کردید یادتون موند منو هم بیخبر نذارید و از نگرانی خلاصم کردید. اگر قابل بدونید خیلی مشتاقم باهام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 مرداد 1395 21:50
آقا سید... شما برگشتین؟ میدونید چیه؟ من خیییییییلی نگران شده بودم! دلم میخواست بهترین احتمال رو بدم که ماجرا همون امر خیره، ولی با خودم گفتم اگه آقا سید خونه رفته بود که نت داشت! شاید حالا دلش نمیخواست به وبلاگ سر بزنه، ولی لااقل واتساپ ش که آن میشد... اینجوری که معلومه راستی راستی یه هفته س نت نداشته... دلم هزار راه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مرداد 1395 23:05
آقا سید... آمار بازدید وبلاگ مرتب زیاد میشه... شما هستی، سر میزنی، ولی چیزی نمیگی...؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مرداد 1395 11:58
سلام آقا سید، احوال شما؟ خوش میگذره؟ آقا سید... سفرتون خیلی طول کشید قربان! شما گفته بودید چند روز، ولی الان یه هفته گذشته و هنوز برنگشتید... من دیگه کلافه و دیوونه شدم از بس وبلاگ رو چک کردم به امید دیدن نظر شما. یه وقتایی حتی به فاصله یه ربع یه ربع وبلاگ رو چک میکنم! دست خودم نیست... بیقرارم... آمار بازدید وبلاگ هم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مرداد 1395 10:52
زن های همسایه به من مشکوک اند! می گویند: "این زن هر روز زیباتر می شود." نمی د انند هر روز بیشتر به تو فکر می کنم... زهرا طراوتی
-
تو...
چهارشنبه 6 مرداد 1395 15:24
من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده ست آغاز می کنم... من با تو می نویسم و می خوانم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم! آن لحظه ها که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش می نشینم موسیقی نگاه تو را گوش می کنم... گاهی میان مردم در ازدحام شهر...
-
خدا
دوشنبه 4 مرداد 1395 13:54
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است پشت سر هر آنچه که دوستش می داری و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی بهتر است بالاتر را نگاه نکنی زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است اگر عشقت است و کوچک و معمولی اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح خدا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مرداد 1395 22:49
-
یادش بخیر!
جمعه 1 مرداد 1395 13:48
این داداشمون رو یادت میاد آقا سید...؟