نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...


چشم! هرچی شما بفرمایید عمر من!

یک یک مساوی!


آقا سید من... آقای من... تاج سرم... من که کاری نکردم! خیلی ساده تر از اونی بود که اینهمه تشکر داشته باشه؛ ارزش خوشحالی شما خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر از این حرفاست! ولی خب راستشو بگم... مطمئن بودم که انقد شما رو ذوق زده میکنه و عمدا این کار رو کردم  ( تلافی اون پیام ناغافل شما که منو ذوقمرگ کرد!) آخه میدونی چیه؟ پیامی که امروز صبح دیدک گذاشته بودین انگار یه جورایی کسل بود. منم بعد از ناهار دیدم کاری ندارم بکنم به ذهنم رسید که یه پست بذارم، ولی نمیدونستم چی باشه؟ فتوکلیپ به ذهنم رسید ولی یه آهنگ دیگه تو نظرم بود. ولی یهو در کمال خباثت این فکر شیطانی به ذهنم رسید که بیام سراغ این آهنگ که شما خیلی دوسش داری... و رسما بترکونمتون قرباااااااااااان! دیگه تقصیر خودته سالار... از اولم میدونستی با بد کسی طرفی!

عمرم... دیگه قرار نشد اسممو لو بدیا! خوبه منم اسم شما رو لو بدم؟ کاش همینجوری که تو اوج ذوق زدگی حواست پرت شد اسممو گفتی، یهو همینجوری حواست نبود ورمیداشتی یه زنگم بهم میزدی! الهی قربونت برم که بعد از اینهمه وقت اسممو صدا زدی... باور کن گریه م گرفت... دلم لک زده واسه شنیدن اسمم با صدای قشنگت ماهم! همون قد که دلم واسه صدا زدن اسمت پر میزنه همه کسم! مگه اینکه با این کارا یکمی دلتنگیمو کم کنم...

در ضمن شما هنرای والایی داری... هرکی ندونه من یکی خوب خبر دارم! چوبکاری نکن عشقم...

یه چیز رو هم همیشه بدون! من فقط پای شما نایستادم! من پای زندگی خودم ایستادم... پای رشد و بلوغ و بالندگی و عاقبت بخیری دنیا و آخرت خودم ایستادم! هرکس دیگه هم جای من بود محال بود قید اینا رو بزنه، حتی تا پای جون! شما مایه برکت زندگی منی... پای شما نایستم چیکار کنم؟ قید زندگی مو بزنم یا برکتش رو؟ شما حتی از این راه دور عین خورشید پشت ابر مایه برکتی واسه من... مگه میتونم بدون ماه و خورشید زندگی کنم؟ مگه این زندگی رو مفت به دست آوردم که آسون از دست بدم؟ من عاشق زندگیمم... چیزی که تو این زندگی نصیب من میشه، ارزش صبر بیشتر از اینا رو داره... منم انقدا فداکار نیستم قربان! فکر منفعت خودمم اول!

وسط مهمونی ام؛)

ما هم فعلا خونه عمه نشستیم. بد نباشه... ختم کی؟

عشقم من نمیدونستم واقعا شما انقد از وبلاگ خوشت میاد... فکر میکردم بهت پیشنهادشو بدم اصن استقبال نکنی مجبور شم تعطیلش کنم! خیلی خوشحالم که اینجا رو دوس داری... خدا رو شکر. واسه منم عالیه که میام نظرای شما رو میخونم.

آقا سید... اولا که خیلیم خوب انتخاب کردم، بهترین انتخاب عمرمم بوده، با عشق من درست صحبت کن! ثانیا اونی که دکتر گفت اقناع بود نه اغنا! قربون غلطای املاییت بشم الهی:) اصلنم من تحت تاثیر این تواناییهای شما قرار نگرفتم قربان!

توی چی چی این وبلاگ موندی؟ ینی بنظرت خیلی ایده خوبی بود؟ راستی از شکل و شمایل وبلاگ هم راضی هستی؟

ان شاءالله که یه عالمه از این برنامه های خوب بذاری و حسسسسابی خوش بگذرونی با رفقای قدیم...:)

عزیزدلم من فعلا برم... شب دوباره خدمت میرسم ان شاءالله عشقم

بهار بی تو...



خدا کند که بیایی، بهار گل بدهد

       کویر تشنه به لب های خار، گل بدهد

                تو شاهزاده شوی، پشت ترک اسب سفید

                        و شاهزاده به دست سوار، گل بدهد

                                 به نازخند قشنگت، نهال خشک امید

                                           میان شیون طوفان، هزار گل بدهد...                 سعید تقی نیا