نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

دلتنگ



دلم برای تو تنگ شده است 

اما نمی دانم چه کار کنم 

مثل پرنده‌ای لالم

که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند


به هوای دیدنت 

در قاب پنجره ها قد می کشم

نیستی

فرو می ریزم

مثل فواره‌ای بر سر خودم

زیر آوار خودم می مانم در گوشه ی اتاق


ای انار ترک خورده بر فراز درخت

من دستی کوتاهم 

من پرنده‌ای بـی بالم

ای آسمان دور دست!


اندوه‌ها در من شعله‌ور است و

ابر‌ها در من در حال بارش

نیمی آتشم

نیمی باران

اما بارانم، آتشم را خاموش نمی کند...


رسول یونان



نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 22:39

ساده بگویم: دلم گرفته برایت

[ بدون نام ] چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 12:22

پریسا...
بالا بریم پایین بیام ایام باهم بودن ما تموم شد
بهاری بود که زودی پاییز شد
شایدم یهو شد شب یلدا
فقط میدونم هیشکی نمیتونه قد تو با خوب و مهربون باشه...
دوستت دارم

کاش تنها چیزی که میدونستیم همین بود... کاش هنوزم مث اون روزا نمیدونستیم که دیگه هیچوقت دستمون به هم نمیرسه... کاش آخر همه خاطره هامون و حرفای خوبمون به اینجا نمیرسید که یادش بخیر! تموم شد... کاش هیچوقت نمیگفتیم کاش... کاش هیچوقت تموم نشده بود... کاش میشد بدون حسرت و دلتنگی، عین همون موقعا با خنده و قهقهه خاطره هامونو دوره میکردیم...
کاش میشد...

[ بدون نام ] چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 08:19

پریسا خانوم
عزیز دل جواد
نفس من
همه کس من
چقد این عکسها و این شعرا نابه...
چقد مثل همیشه کارات بوی دریای احساس داره...
اصلا همیشه عالی هستی
همیشه جات تو قلب منه

قابل شما نیست بهارم! هیچ عکس و شعر عاشقونه ای نیست که منو یاد بهترین عشق دنیا نندازه...
وظیفمه امیدم... وقتی یه وقتایی مث دیروز حرفای پر غصه میزنم شما رو ناراحت میکنم، وظیفمه بعدش جبران کنم دیگه... دل قشنگ نفسم نباید بگیره دیگه... پس من به چه دردی میخورم؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.