نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...


می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

می جویمت چنان که لب تشنه آب را


محو توام چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را


بی تابم آنچنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را


بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یا آنچنان که بال پریدن عقاب را


حتی اگر نباشی، می آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را...؟

قیصر امین پور


پی نوشت: آقاسید چقد خوبه که شما نوشته های منو دوس دارین، چون خودمم از نوشتنشون خیلی آروم میشم... انگار با خود شما گپ زده باشم.

همیشه دوستت دارم آقا سید... بدون! تک به تک مهربونیات یادمه... شما خیلی بزرگوار بودی همیشه آقا سید... و هستی! حتی یه لحظه محبتات از یادم نمیره بهترینم. کاش میشد یه بار دیگه ببینمت عشقم... دلم برا چشمات لک زده! برا صدای مهربونت، برا شنیدن اسمم با صدای شما، برا دستای گرمت، برا بغل پر از آرامشت... آقا سید یه دونه ی  من!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 26 تیر 1395 ساعت 22:58

شما برا منزل تهران یه هماهنگی کن با روشن ببین چی میشه ...

چشم عزیزدلم... روی چشمم! تاریخشو فعلا نمیگم دقیق...

[ بدون نام ] شنبه 26 تیر 1395 ساعت 21:32

چقد کیف میده آدم میبینه مطلب گذاشتی...
منم دلتنگتم...
شاید آخر این هفته بتونم آزاد باشم تهران ببینمت
کاش این آخر هفته که آزادم خونتون خالی میشد و میومدم پیشت

عشق نازم
شما امر کن فقط! هر زمان که شما لبفرمایید هر جایی که صلاح بدونید من با سر میام عزیزدلم...
اگر آخر این هفته مامانم اینا برنامه قطعی ای داشتن بهت میگفتم عشقم، ولی برنامه خاصی نیست فعلا. جمعه اثاث کشی سمیه هست به شیراز، ولی خب جای دوری نیست، همون خیابون آبشار روبروی خودمونه؛ و معلومم نیس که همه برن و دیر بیان
اون دفعه که بهتون گفتم پیشنهادمو... حالا دیگه هرجور خودتون صلاح میدونید...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.