نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

5 D:


سلام بهترینم! وااااااییییییی... چقد خوبه 5 تا نظر باهم! اصن باورم نمیشه... ما الان مهمونی هستیم آقا سید؛ ناهار خونه آبجی بزرگه دعوتیم. ولی وقتی با گوشیم چک کردم و دیدم لطف کردین پنننننننج تا نظر برام گذاشتین، انقد ذوق زده شدم که اصن دلم طاقت نیاورد... از شانسم آقا داداش لپ تابش همراهش بود، منم در جا گفتم من یه کاری دارم نت میخام. البته اینجا هنوز خط تلفن و نت هم نیست، ولی نت گوشی آقا داداش رو  هات اسپات کردم، دارم واسه عشقم پست میذارم.

حالا میخوام مختصرا به پیامای شما جواب بدم تا بعد شب دوباره واسه نفسم نامه بنویسم.

اولا که این نوشته های بی سر و ته من اصلا قابل شما نیست و در حدی نیست که شما مبهوت بشی... به گرد پای نوشته های ناب شما هم نمیرسه. دیگه من این مدلی ام دیگه... دلم که تنگ میشه اینجوری میشم میفتم رو حرف زدن با خودم...

ثانیا در مورد فال هم آره دیگه... لسان غیب هم هوای ما رو داره، البته وقتی با نیت شما باشه خیلی خوشگل تر حرف میزنه... میدونه طرفش خودش اوستاس

ثالثا این آهنگ و این کلیپ رو مهسا برام فرستاد. خودمم وقتی شنیدمش مبهوت شدم! صدای سالار که سالاره؛ کلیپه هم یه جور عجیبیه اصلا... چندین بار گوشش کردم و نگاهش کردم و هر بار از دیدن و شنیدنش فقط و فقط یاد شما افتادم. نهایتا دیدم بهترین کار اینه که برای شما بفرستمش... یا در واقع به شما پیشکشش کنم نفسم اصلا قابل شما نیست... اینم بشه یکی از همون آهنگای خاطره انگیز مشترک ما که کم هم نیستن...

رابعا من که گفتم آدرس جدید رو... بعدش گفتم اگر چیز دیگه ای گذاشتم، خبر میدم. اما دقیقا وقتی دیدم دو روزه سر نزدین، دقیقا حدس زدم که آدرس رو باید براتون بفرستم. و میخواستم اگه امروز هم خبری نشد بهتون اس ام اس بدم. دکتر هم فکر نمیکنم با مامانم حرف زده باشه؛ اصلا مگه ایشون شماره مامان رو داره؟؟؟ فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که دوتا از همسایه ها به مامانم گفتن چند وقت پیش یکی اومده واسه امر خیر درباره دخترت تحقیق کرده. اما نمیدونم منظورشون از جند وقت پیش کی بوده؟ اگر نزدیک بوده باشه، من مشکوک شدم که از طرف شما بوده باشه. ولی اگر دور بوده باشه شاید یکی از همون دوتا خواستگارای آبجی دوقلو  بودن که فامیلای  شوهر آبجی بزرگه بودن. که البته من هر دوتا احتمال رو هم بعید میدونم مامانم میگفت حتما همون خواستگار آخریه بوده ( همون که مال سازمان اسناد بودا ) میگفت چقد زرنگ بودن، هنوز هیج کار نکرده اول اومدن تحقیق! منم دقیقا به همین خاطر که اونا هنوز کارشون به مرحله تحقیق نرسیده بود، شک دارم که از طرف اونا بوده باشه. بعدشم اون مال دو ماه پیش بود، نه الانا! به مامانم گفتم همسایه ها نگفتن کی بوده دقیقا؟ گفت نه... فقط گفتن چندوقت پیش... چطور مگه؟ گفتم هیچی... ولی داشتم با خودم فکر میکردم اگر دو ماه پیش بوده، چرا الان به مامانم گفتن؟ هرچند احتمال این که کسی از طرف شما بوده باشه هم خیلی به نظرم بعید میومد! به هر حال همسایه ها به مامانم گفته بودن ما که جز خوبی چیزی ازتون ندیدیم، به اون بنده خدا هم همینو گفتیم... 

من دیگه برم ناهار عشقم... ان شاءالله مهندس هم به زودی تغییر موضع میده، به امید خدا گره ها باز میشه... برام عجیبه که دکتر چرا هیچ خبری به شما نداده؟ هیچ تماسی نداشتین ینی؟ مگه میشه؟؟؟

دوستت دارم بهترینم

نظرات 1 + ارسال نظر
سید دوشنبه 2 فروردین 1395 ساعت 21:58

مهندس
مهندس
و ما ادراک المهندس
مردک پاش لب گوره آدم نمیشه. دیشب به مامان گفتم که من بچه شمام ولی اگر ثانیه ای از عمر اون دختر پایمال شده باشه خدا نمیبخشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.