نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

عیدت مبارک آقا سید



پرم از تو آقا سید...

لبریزِ لبریز
مثل شب از ماه
مثل این تُنگ ماهی از آب
مثل ساعت از تک و تای ثانیه ها
مثل دل قشنگت از عشق
مثل نگاهم از ناگفته ها...
مشتاقتم... محتاجتم...
مث ماهی به آب
مثل این شمعدونیا به خاک
مثل پرنده به آسمون
مثل غزل به واژه
مثل تنم به نوازش...
ببخش که امسال هم از پشت فاصله ها تحویل شد...
به قول سایه
ارغوان!
این چه رازی ست که هر سال بهار
با...
بگذریم...
عیده... به سفره نگاه می کنیم و همه سین ها
سایه ان...
سایه هفت سینی که باید جای دیگه ای و جور دیگه ای پهن میشد
و پریم از چرا...؟ و ای کاش...! و...
و یه دعا تو دلمون غلغل میکنه
و فال می گیریم؛ به یه نیت مشترک...
و قبل از همه تبریک ها، یه تبریک رو آروم تو دلمون میگیم
بگذریم...
سین های راه دوری هم زیادن
سین های پیامی, تلگرافی...
سین هایی که حتما لازم نیست باهم تو سفره بچینیمشون
از پشت فاصله ها هم میشه چیدشون...
سلامت
سعادت
سرسبزی
سرمستی...
کاش یه صاحب نفسی هم برات دعا کنه:
سرمه چشم یار!!!

سبز باش سید من!
تازه شو بهار هزار رنگ من!
از پشت فاصله ها...
از پسِ روزها و شب ها و هفته ها و ماه ها...
با صد بغل شکرخند و نسیم بهار نارنج سراغم بیا!
قول میدهم شراب هفتاد ساله شیراز شده باشم برایت
اما تو تازه باش!

پی نوشت:
این شعر نیست آقا سید! فقط یه درددله... ویرایشش نکردم؛ به دل نگیر اگر بی سر و ته هس. همیشه دم عیدا به هم میریزم، این عیدم که دیگه تکلیفش معلومه!
نظرات 1 + ارسال نظر
سید دوشنبه 2 فروردین 1395 ساعت 12:10

جانان من
سلام
و چقدر زیبا و عالی
مثل همیشه
و من مبهوت اینهمه ذوق و شوق و دلتنگی
فقط میتونم بگم محشر بود
قربان دلتنگت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.