نگویم آب و گل است آن وجود روحانی
بدین کمال نباشد جمال انسانی
اگر تو آب و گلی همچنان که سایر خلق
گل بهشت مخمر به آب حیوانی
به هر چه خوبتر اندر جهان نظر کردم
که گویمش به تو ماند تو خوبتر ز آنی
وجود هر که نگه میکنم ز جان و جسد
مرکبست و تو از فرق تا قدم جانی
گرت در آینه سیمای خویش دل ببرد
چو من شوی و به درمان خویش درمانی
دلی که با سر زلفت تعلقی دارد
چگونه جمع شود با چنان پریشانی
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم
رواست گر بنوازی و گر برنجانی
ولی خلاف بزرگان که گفتهاند مکن
بکن هر آن چه بشاید نه هر چه بتوانی
طمع مدار که از دامنت بدارم دست
به آستین ملالی که بر من افشانی
فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود
برای عید بود گوسفند قربانی
روان روشن سعدی که شمع مجلس توست
به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی... سعدی
پی نوشت:
یه غزل مخصوص، پیشکش به بهترین عشق دنیا...
دیگه واقعا تعداد دفعات چک کردن این وبلاگ در ساعت از دستم در رفته
خانم من انقدرا هم راضی به زحمت نیستم خدایی...
انقد مفصل اونم روزی چندتا پست
من همینکه میبینم نظراتم خوندی بسه
خبر سلامتیت برام کافیه
عزیز دلم
گوهر شب چراغ من
آقا سید من! عزیز دلم... آروم جونم...
نوشتن این پستا که زحمت نیس! رحمته فدات بشم... زمانایی که مینویسم حس میکنم دارم با شما صحبت میکنم, عشق میکنم. هرچی هم بیشتر طول بکشه نوشتنش, عیش ما طولانیتر میشه... مگه اینکه شما حوصله خوندنشو نداشته باشید که امر کنید کوتاه تر بنویسم
آقا سید مهربون! من خیلی خوشحالم که شما اینترنت داری زود به زود برام مینویسی... ازت ممنونم! خدا رو هم هزار هزار مرتبه شاکرم
شما هم هروقت فرصتشو داشتید از حال و روز و کاراتون تو این روزا که خونه اید برام بنویسید
میخواستم پست بنویسم, ولی با گوشیم فقط اینجا میتونم تایپ کنم, پست نمیتونم بنویسم, ببخشید...
دوستت دارم بهترینم
این عکسه هم شبیه ماست ها...
دختره ریزه هست و پسره استخون درشت
ای زرنگ خان...
دل میبری و دلبری بهانه ی توست
هوش و دل حقیر هم بدست توست
آقا سید... شما هم زرنگیا! تند تند نظر میذاری منو کیفور میکنی, ولی حرفی از حال و اوضاع خونه نمیزنی... عب نداره, ما راضی ایم به هرچی که شما صلاح بدونین قربان
اینا دقیقا نظرات بنده در مورد شماست عزیز دل
از اونجا که ما کارمون برون سپاری هست سفارش دادیم جناب سعدی(چون بچه محل ابوی شما بود و ارزونتر حساب میکرد) که در مورد شما بگه.
خیلی خانومی
تاج سر منی