نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

آقا سید...


آقا سید خوب من... تاج سرم... بهترینم... میشه لطفا بیای و فقط یه خط از خودت بهم خبر بدی؟ بهم بگو تو این یه هفته چه خبرا شد؟ چیکارا کردی؟ من دارم از بیخبری دق می کنم... خواهش میکنم بیا یه نظر برام بنویس! لطفا بیا...

نظرات 1 + ارسال نظر
س سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 14:19

سلام
از نوشته های بسیار جالبتون استفاده کردم.
ایمیل باقری هم رویت شد.
جلسه چطوریا بود؟ ارزیابیت چیه؟

سلام به روی ماهت عشقم
چرا حرفی نزدی؟ در مورد خودت... کارات... این روزا چیکارا کردی؟ مصاحبه ت چی شد؟ چی بهت گفتن؟ پیشنهاد من کارگر افتاد یا نه؟
از حرفای دکتر حدس زدم که هنوز جواب قطعی بهت ندادن...
آقا سید... ایمیلت امنه؟ میتونیم با ایمیل از حال هم باخبر بشیم؟ اینجا چطور؟ میتونی بیای همینجا برام نظر خصوصی بذاری؟ یه راهی بگو آقا سید... من از بیخبری میمیرم! دلتنگیم برام مهم نیستا... نمیخام باهام حرف بزنی؛ فقط دو جمله از حال و روزت بهم بگو... ممنونت میشم
جلسه خوب بود. دکتر خودش از اون چیزی که پشت تلفن به نظر میرسید مهربونتره. دلم میخاس یکی بهم بگه دقیقا این مدت چه اتفاقایی افتاده، ولی دکتر همینجوری تیتری گفت و منو تو کنجکاوی گذاشت! اما همین که گفت مهندس بهش زنگ زده باهاش حرف زده منو خیلی امیدوار کرد. (یه چیز دیگه هم خیلی کنجکاوم کرده... اینکه نظر دکتر درباره من چیه؟)
ارزیابیم مثبته؛ خوشحالم... هرچند خیلی دلم میخواست ببینمت! ولی همین که از همون فاصله صداتو شنیدم خودش برام یه دنیا ارزش داشت. دکتر گفت شاید یه قرار با مهندس اینا بذاره؛ دلم میخاد هرچه زودتر بذاره این قرار رو...
هرچی خیره ان شاءالله... یا زهرا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.