نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

نامه های زهرا

می نویسم؛ شاید یه روز اومدی و خوندی...

عیدت مبارک آقا سید...


    بنگر به مرتضی که در این ماه روزه را

    با بوسه از لب حسن افطار می کند...



   آفتاب مهربانی!

      سایه تو بر سر من

         ای که در پای تو پیچید

            ساقه نیلوفر من

   با تو تنها با تو هستم

      ای پناه خستگی ها

           در هوایت دل گسستم

                از همه دلبستگی ها

   در هوایت پر کشیدن

      باور بال و پر من باد

          شعله ور در آتش غم

               خرمن خاکستر من باد

  ای بهار باور من!

      ای بهشت دیگر من!

            چون بنفشه بی تو بی تابم

                  بر سر زانو سر من...


این شعر رو یادت میاد آقا سید؟ همیشه زمزمه ش میکردی...

پریشب یه جایی اتفاقی این آهنگو شنیدم... واسه اولین بار بود می شنیدمش. قبلا فقط با صدای شما شنیده بودمش. و یهو دلم پر کشید پیش شما و صدای دلنوازت... یاد همه آوازایی افتادم که برام میخوندین... و به این فکر میکردم که واقعا صدای دکتر اصفهانی آسمونیه؛ و شما چقدر خوش سلیقه بودین که چندتا از بهترین آهنگاشو به من معرفی کردین... یادش بخیر! غزال... مرو ای دوست... روزم شب از محالی... یادتونه؟

به محض اینکه رسیدم خونه، دانلودش کردم و پشت سر هم به یاد شما گوشش میدادم...

شد دیروز... صبح بعد از زیارت پای تلویزیون بودم که متوجه شدم سالگرد شهادت دکتر چمرانه و یه قسمتای نابی از فیلم چ پخش شد... یهو دلم رفت به اون روزا... عشقی که شما به شهید چمران داشتی... تمام عاشقانه هایی که من در مورد دکتر چمران میخوندم و یاد شما میفتادم... یادمان شهید چمران که قدم میزدم و شما پشت خط بودی بهم میگفتی امام در مورد شهید چمران یه جمله معروف داره... مزار شهید چمران که بارها باهم رفتیم... اون تابلوی نقاشی و اون جمله که عجیب به واقعیت نزدیک شد... اون شهیدی که توی چ همراه دکتر بود و توی بهشت زهرا عکسشو دیدیم و من طبق معمول خنگ بازی درآوردم و نشناختمش؛ یادته؟( اسمش اصغر بود، ولی فامیلش بازم یادم نیست) و کلی خاطره...

و رسیدیم به امروز... چه روز عجیبیه نیمه ماه مبارک! یادته میگفتم دوس دارم عقدمون همین روز باشه؟ یادته اون شبی که تو صحن حرم ازت خواستم واسه اولین بار برام روضه کوچه بخونی؟ همون روزی که واسه اولین بار اون چفیه رو سرم کرده بودم. فقط یه جمله برام روضه خوندی... یادته چی بود؟ گفتی از امام حسن پرسیدن چی شد؟ فرمود فقط همینو بگم که... یادته؟ با همون یه جمله دل منو مدینه ای کردی... از همون شب با خودم گفتم منم یه حسن میخوام! پسر ارشدم... محرم دلم... یادته بهم میگفتی تو حسن رو یه جور دیگه ای دوس داری؟ یادته قرار گذاشته بودیم نیمه های ماه مبارک نذری و سفره بدیم؟ یادته قرار گذاشته بودیم حسن کپی شما باشه همه چیزش تا تو نبود شما دل من زیاد تنگ نشه...؟ یادته اون شب اون روضه یتیم حسن رو چقد گوش دادی و چقد اشک ریختی؛ گفتی چیکار کنم ما قاسمی هستیم دیگه... یادته روز شهادت آقا چتی برام روضه خوندی از تشییع جنازه و تیربارون...؟ یادته آقا سید...؟

پریروز و دیروز و امروز انگار همه چیز دست به دست هم داده بود که دل منو بکشونه پیش شما و همه خاطره هامون...


پی نوشت: آقا سید... ببخشید که دیر پست گذاشتم... بمیرم، فهمیدم زیاد سر زده بودین؛ شرمنده! بیکار نشدم.

بابت اون چیزی که فرمودین پست میکنین، ممنون از لطفتون! راضی به زحمتتون نیستم. از شما به ما زیاد رسیده...